ثبت آگهی رایگان
وکیل ملکی با 20 سال سابقه کار
فروشگاه مهین استور 1

دام بلا...

8 / 10
از 126 کاربر
مرجع : اشعار سعدی بازدید : 569
مطالب » شعر و ادبیات » اشعار سعدی » شنبه 15 اسفند 1394 در 10 : 0
سلسله ی  موی دوست حلقه ی دام بلاست هرکه در این حلقه نیست،فارغ ازین ماجراست گر بزنندم به تیغ در نظرش بی دریغ دیدن او یک نظر صد چو منش خون بهاست گربرود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست مایه ی پرهیزگار،قوت صبر است وعقل عقل گرفتار عشق،صبر زبون هواست دلشده ی پای بند،گردن و جان در کمند زهره ی گفتار نه،کاین چه سبب وان چراست؟ مالک ملک وجود،حاکم رد وقبول هر چه ک ...
دام بلا...

دام بلا...

سلسله ی  موی دوست حلقه ی دام بلاست

هرکه در این حلقه نیست،فارغ ازین ماجراست

گر بزنندم به تیغ در نظرش بی دریغ

دیدن او یک نظر صد چو منش خون بهاست

گربرود جان ما در طلب وصل دوست

حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست

مایه ی پرهیزگار،قوت صبر است وعقل

عقل گرفتار عشق،صبر زبون هواست

دلشده ی پای بند،گردن و جان در کمند

زهره ی گفتار نه،کاین چه سبب وان چراست؟

مالک ملک وجود،حاکم رد وقبول

هر چه کند جور نیست،ور تو بنالی جفاست

گربنوازی به لطف،ور بگذاری به قهر

حکم تو بر من روان،زجر تو بر من رواست

سعدی از اخلاق دوست هر چه بر آید نکوست

گو همه دشنام گو،کز لب شیرین دعاست

مطلبهای مرتبط

سعدی برای انسان قرن بیست و یکم چه حرفی برای گفتن دارد؟

سعدی برای انسان قرن بیست و یکم چه حرفی برای گفتن دارد؟

هفته نامه چلچراغ - یدالله نیک فر: خوشبختانه چند سالی است که روز اول اردیبهشت را روز سعدی نام گذاری کرده اند و به مناسبت همین روز یادی از شاعر بزرگ ایرانی می شود. هرچند شعرها و جمله ای بسیاری از سعدی د ...
صبر در شعر فارسی - سعدی

صبر در شعر فارسی - سعدی

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست   چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست   گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست   ...
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست

آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست

آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست   پنداشت که مهلتی و تأخیری هست  گو میخ مزن که خیمه می‌باید کند   گو رخت منه که بار می‌باید بست سعدی   گل که هنوز نو به دست ...
ثناگویی امیر دزدان...

ثناگویی امیر دزدان...

ثناگویی امیر دزدان... شاعری پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده به در کنند. مسکین، برهنه به سرما همی رفت... سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را ...

دسته بندی مطالب

آمار سایت

نمایش همه
علاقه مندی ها ()